تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی...؟!
یا سوزاندی...؟!!
تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی...؟!
یا سوزاندی...؟!!
♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙
چــه زود ســهم روزهای ِ خــوب
یــادش بــخیــر مــی شــود....
♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙
انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد ؛دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــار است.
به انتهای بودنم رسیده ام…
اما …
اشک نمی ریزم…
پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند…
عازم یک سفــــــــــــــرم
سفری دور به جایی نزدیـــــــــــــک
سفری از خود من به خــــــــــــــــــــــــــــودم
مدتی است نگاهم به تماشای خداســـــــــــــــــــــت
و امیـــــــــــــــــدم به خداوندی اوســــــــــــــــــــــــــــت…
داروخانه هم می داند که زخم هایم زیاد است...
بقیه ی پولم را چسب زخم می دهد!!!
به فکر مهم بودن نباش...! تیتر روزنامه ی شنبه، زباله ی روز یکشبنه ست...
یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند، نه می افتند! نه می روند! فقط می رقصند...!
از من که سالهاست گفته ام<ایاک نعبد>
اما به دیگران هم دل سپرده ام..
از من که سالهاست گفته ام<ایاک نستعین>
اما به دیگران هم تکیه کرده ام..
اما رهایم نکن...بیش از همیشه دلتنگم...
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم...!!!
تو هم میدانی با گلوی لبریز از بغض و نگهداشتن باران ، پشت چشمها لبخند زنان در میان جمع نشستن چقدر دشوار است …؟