سرم را روی شانه ات بگذار
تا همه بدانند
" همه چیز "
زیر سر من است ...


آشق !
از این به بعد اینگونه بنویسید ! چون همیشه سرش کلاه می رود . . .


آهسته گفت : "خدا نگهدارت"
در را بست و رفت...
آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشـان را
به گردن "خدا" می اندازند!!


یک تلنگر
هم
کافی بود
برای اینکه بشکنم،
به هر حال ممنون از مشتت...




کاش دنیا یکبار هم که شده
بازیش را به ما می باخت...
مگر چه لذتی دارد
این بردهای تکراری برایش؟!...


تفاهم به معنای درک کردن نیست...!!
بلکه به معنای توانایی تحمل تفاوتهاست...


چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده!
هر شب در خواب جایشان را خیس می کنند…!


عشق با غرور زيباست...
ولي اگر عشق را به قيمت فرو ريختن ديوار غرور گدايي كني...
آن وقت است كه ديگر عشق نيست...
صدقه است!!!


گاهی وقت ها
سکوت..
همان دروغ است..!
فقط...
شیک تر!
مؤدبانه تر!
و با مسئولیت کمتر...!!!

